ملول. دلتنگ. (آنندراج). ناراضی. رنجیده. آزرده. (ناظم الاطباء). در تداول عامه آنرا دل ناگران گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). بی میل. (از فرهنگ عوام) : بتر زین برف و راه سخت آنست که آن مه روی بر من دل گران است. (ویس و رامین). نگارا تا تو برمن دل گرانی به چشم من سبک شد زندگانی همیشه دل گران باشی به بیداد گران باشد همیشه سنگ و فولاد. (ویس و رامین). دید کز جای برنخاستمش تیره بنشست و دل گران برخاست. خاقانی. بی رخت باده نکردیم به جام دل گران شیشه ز محفل برخاست. میرمعصوم (از آنندراج)
ملول. دلتنگ. (آنندراج). ناراضی. رنجیده. آزرده. (ناظم الاطباء). در تداول عامه آنرا دل ناگران گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). بی میل. (از فرهنگ عوام) : بتر زین برف و راه سخت آنست که آن مه روی بر من دل گران است. (ویس و رامین). نگارا تا تو برمن دل گرانی به چشم من سبک شد زندگانی همیشه دل گران باشی به بیداد گران باشد همیشه سنگ و فولاد. (ویس و رامین). دید کز جای برنخاستمش تیره بنشست و دل گران برخاست. خاقانی. بی رخت باده نکردیم به جام دل گران شیشه ز محفل برخاست. میرمعصوم (از آنندراج)
مضطرب پریشان حواس. که ترسد و نداند چون شود از نیک و بد. (یادداشت مرحوم دهخدا). چشم براه. منتظر. (ناظم الاطباء). مشوش سخت منتظر: کشتۀ غمزۀ خود را به زیارت دریاب زآنکه بیچاره همان دل نگرانست که بود. حافظ. ، ملول. اندوهگین. (ناظم الاطباء)
مضطرب پریشان حواس. که ترسد و نداند چون شود از نیک و بد. (یادداشت مرحوم دهخدا). چشم براه. منتظر. (ناظم الاطباء). مشوش سخت منتظر: کشتۀ غمزۀ خود را به زیارت دریاب زآنکه بیچاره همان دل نگرانست که بود. حافظ. ، ملول. اندوهگین. (ناظم الاطباء)